شهید حسن بهرامیان

به یاد شهدای روستای ونداده وشهدای گمنام دانشگاه امام صادق(ع)

شهید حسن بهرامیان

به یاد شهدای روستای ونداده وشهدای گمنام دانشگاه امام صادق(ع)

حاج همت

بسم رب الشهداء و المخلصین 

 

کجایند مردان بی ادعا 

 

من هرگز اجازه نمی دهم که صدای

حاج همت  

در درونم گم شود این سردار خیبر،قلعه قلب مرا نیز فتح کرده است.  

شهید سید مرتضی آوینی   

 

 

 

 

 

 

مهدی باکری

سال پنجاه و دو تازه دانش جو شده بودم. تقسیممان که کردند. افتادم خوابگاه شمس تبریزى. آب و هواى تبریز بهم نساخت. بدجورى مریض شدم. افتاده بودم گوشه خوابگاه. یکى از بچه ها برایم سوپ درست مى کرد و از من مراقب مى کرد. هم اتاقیم نبود. خوب نمى شناختمش. اسمش را که از بچه ها پرسیدم گفتند «مهدى باکرى». 

 

دوست شهید باکری  

 

 

 

 

 

 

     

 

 

 

                            شادی ارواح مطهر شهدا صلوات

 

 

 

 

مهدی باکری

مى گفت «اطلاعاتى باید آموزش ببینه. جورى که کار با قطب نما و دوربین مادون و گراگیرى و از این حرفا، ملکه ذهنش بشه.»

بچه ها را بردیم بیابان. بیست کیلومترى قرارگاه. خودشان برگشتند. براى این که ثابت کنند کارشان را بلدند، دو تا موتور و وسایل تدارکات و یک ضبط صوت هم از تدارکات برداشتند; بى سر و صدا.

به مسوول تدارکات کارد مى زدى، خونش در نمى آمد. آقا مهدى هم خوشحال بود و مى خندید. گفت «با اینا کارى نداشته باشین.» 

 

همرزم آقا مهدی باکری